دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

باران پایدار ...

در اتاقم نشسته ام ، متنی مینویسم ، باران میبارد و دستهایم را خیس می کند ولی سقف اتاقم که سالم است !!!

دیوانه و خسته شده ام ، لبخندهایی به تمسخر به دنیا میزنم ، اما اوست که مرا دست انداخته و می چرخاند ...

گاهی راه را هموار و گاهی پر پیچ و خم میکند با این که میداند تنهایم ولی کسی را همراهم نمیکند و کسی را به من پابند نمی کند ، هر کس می آید گویی خودش مسافر است ...

شاید من تند میروم ، شاید هم آهسته ولی هر طوری هست کسی قدم هایش را با قدم هایم هماهنگ نمیکند و وقتی که من سعی میکنم با او هماهنگ شوم ناگهان او میرود ، بی آنکه دلیلی داشته باشد تنهایم میگذارد ...

فقط به گناه این که کسی به من یاد نداد چگونه به دیگران محبت کنم ...  

میخوام بخندم ...

می خوام به سردی شب هام بخندم
می خوام به پوچی فردام بخندم
وقتی می بینمت با دیگرونی
تو اوج گریه هام می خوام بخندم
می خوام داد برنم تنهای تنهام
می خوام وقتی میگم تنهام بخندم


شاعر : نامشخص

هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد
دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز

به نقل از یکی از دوستان قدیمی ...

زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیر و رو شد ...

واسه ی داشتن عشقت همه جونم آرزو شد ...

تا نفس کشیدی انگار ، نفسم برید تو سینه ...

ابر و باد و دریا گفتن ،  حس عاشقی چه چیز چرتیه !!!


الان واقعا به این حرفش رسیدم ...

همین‌ها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند ...

همین‌ها هستند!
مثل آن راننده تاکسی‌ای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی. آدم‌هایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو بر نمی‌گردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند. آدم‌هایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی بغلشان می کنند. دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند، مثلا می گویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتریادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی. آدم‌هایی که از سر چهار راه نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه. آدم‌های پیامک‌های آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدم‌های پیامک‌های پُر مهر بی بهانه، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی. آدم‌هایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلا تو را می خوانم و بعد از هر یادداشت غمگین خط‌هایی می نویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچ کس را تاب نمی آوردند. آدم‌هایی که حواسشان به گربه ها هست، به پرنده ها هست. آدم‌هایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی. آدم‌هایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند. همین‌ها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن
مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظه‌ی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشت‌هاش به دست‌هایت یک فشار کوچک می دهد… چیزی شبیه یک بوسه!

مطمئنم که تو ، یکی از همین آدمها هستی...مطمئنم

نیرنگ ...

بعد از مدت ها یه چند مصرعی به ذهنم رسید ... امیدوارم به نظرتون زیبا بیاد ...


دلم را سنگ کردی

تمام خاطرات زندگی را جنگ کردی

مرا تو ننگ کردی

دلم را تنگ کردی

عاشقت بودم ولی نیرنگ کردی !!!