پسر در حال دویدن…
زااااارت (صدای زمین خوردن)
رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو
گمشو! (شپلخخخخخ “صدای پس گردنی”)
یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!
یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ!
________________
دختر در حال راه رفتن…
دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)
رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای…
یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟
یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ دستتونو بدین به من!
من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین
سلام
وبلاگتون خیلی قشنگه
داستان های کوتاهتون خیلی باحال بود
سلام ...
مرسی لطف دارید سپیده خانم ...
ممنون بابته نظرتون ...
جالب بود
خدائیش همینجوریه ها
مرسی حمید جان ... :دی
آقا سید انقد دلت پره؟
همش شوخیه
سید جان نه اینکه این مطالبی که تو چند تا پست قبلی گذاشتی بد باشن ولی من داستان های کوتاه و شعر هایی که تو وبلاگ قرار می دادی رو بیشتر دوست داشتم البته جسارتا
این چند خط هم ناقابله:
گذشت زمان بر آنها که منتظر می مانند بسیار کند
بر آنها که می هراسند بسیار تند
بر آنها که زانوی غم بغل می گیرند بسیار طولانی
و بر آنها که به سرخوشی می گذرانند بسیار کوتاه است
اما بر آنها که عشق می ورزند زمان را آغاز و پایانی نیست
مرسی مسعود جان ... خیلی گلی ...
ممنون بابت نظرت
چند خط بسیار بسیار زیبایی بود
عین حقیقته هااااااااا
با نمک بود.مرســــــــــــــــــــــی.
مثل نظرات ... مرســــــــــــــــــی ...
این نون میده که طرفدار خانم ها زیاده