دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

شکست ...

هنگامی که در زندگی اوج میگیری، دوستانت می فهمند تو چه کسی بودی. اما هنگامی که در زندگی، به زمین می خوری، آنوقت تو میفهمی که دوستانت چه کسانی بودند یا هستند ... 

آری گاهی شکست از پیروزی مفیدتر است ... 

----------------

با تشکر از دوست خوبم غزل ...

آیینه ...

آیینه پرسید که چرا دیر کرده است

نکند دل دیگری او را اسیر کرده است

خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است

تنها دقایقی چند تاخیر کرده است

گفتم امروز هوا سرد بوده است

شاید موعد قرار تغییر کرده است

خندید به سادگیم آیینه وگفت 

احساس پاک تو را زنجیر کرده ست

گفتم از عشق من چنین سخن مگوی

گفت خوابی سال ها دیر کرده است

در آیینه به خود نگاه می کنم-آه!

عشق تو عجیب مرا پیر کرده است

راست گفت آیینه که منتظر نباش 

او برای همیشه دیر کرده است 

---------------------

شاعر : گمنام 

قیمت مغز ...

پشت درب اطاق عمل نگرانی موج میزد. بالاخره دکتر اومد، با نگاهی خسته، ناراحت و جدی

پزشک جراح در حالی که قیافه نگرانی به خودش گرفته بود گفت:

"متاسفم که باید حامل خبر بدی براتون باشم، تنها امیدی که در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه. این عمل، کاملا در مرحله أزمایش، ریسکی و خطرناکه ولی در عین حال راه دیگه ای هم وجود نداره، بیمه کل هزینه عمل را پرداخت میکنه ولی هزینه مغز رو خودتون باید پرداخت کنین."

اعضاء خانواده در سکوت مطلق به گفته های دکتر گوش می کردند، بعد از مدتی بالاخره یکیشون پرسید : "خب، قیمت یه مغز چنده؟"

دکتر بلافاصله جواب داد : "5000$ برای مغز یک زن و 200$ برای مغز یک مرد.

موقعیت ناجوری بود، خانمهای داخل اتاق سعی می کردند نخندند و نگاهشون با آقایان داخل اتاق تلاقی نکنه، بعضی ها هم با خودشون پوزخند می زدند !

بالاخره یکی طاقت نیاورد و سوالی که پرسیدنش آرزوی همه بود از دهنش پرید که :

"چرا مغز خانمها گرونتره؟"

دکتر توضیح داد که : "این قیمت استاندارد مغزه! ولی مغز آقایان چون استفاده میشه، خب دست دومه و طبیعتا ارزونتر!"

تار مو ...

صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود، با خودش گفت: "هییم! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره!

و موهاشو بافت و روز خوبی داشت!

فردای اون روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود "هیییم! امروز فرق وسط باز میکنم" این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت پس فردای اون روز تنها یک تار مو رو سرش بود "اوکی امروز دم اسبی میبندم" همین کار رو کرد و خیلی بهش میومد !

روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!! فریاد زد،ایول!!!! امروز درد سر مو درست کردن ندارم !

بهار آمد ...

بهار آمد ...

دلم غمگین و خسته ...

میان این دلم زخمی نِشسته ...

مرا یادی بکن ، ای بی وفا یار ...

که عاشق در فراقت دل شکسته ...

تو رفتی و دلی هم رفت آنروز ...

ولی بر عاشقی گردی نَشسته ...

تو شهرزاد منی که دلبریدی ...

ولیکن این دلم راهت رو بسته ...

چو یادت میکشد روزی مرا یار ...

در آن روز من جنازم روی دسته ...

-----------------------------------

امیدوارم لذت برده باشید ...