دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

تار مو ...

صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود، با خودش گفت: "هییم! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره!

و موهاشو بافت و روز خوبی داشت!

فردای اون روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود "هیییم! امروز فرق وسط باز میکنم" این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت پس فردای اون روز تنها یک تار مو رو سرش بود "اوکی امروز دم اسبی میبندم" همین کار رو کرد و خیلی بهش میومد !

روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!! فریاد زد،ایول!!!! امروز درد سر مو درست کردن ندارم !

نظرات 6 + ارسال نظر
پدر بزرگ چهارشنبه 16 فروردین 1391 ساعت 11:12 ب.ظ http://eag.blogsky.com

وبلاگ جالبی داری . خوشم اومد

مرسی پدربزرگ لطف داری خوشحال شدم لذت بردی

الهه جمعه 18 فروردین 1391 ساعت 10:28 ق.ظ

سلام آقای کیانور،خیلی وقت بود به وبلاگتون سر نزده بودم.دلم تنگ شده بود.
مرسی از پست قشنگتون.ولی خیلی متوجه نشدم که حالت کمدی داشت یا درام.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام آبجی الهه ... منم همینطور ... خواهش میکنم ...
بستگی به نگاه خواننده داره ولی منظور من از این نوشته چیز دیگه ای بود

الهه شنبه 19 فروردین 1391 ساعت 10:45 ق.ظ

میشه بهم بگی چه منظوری داشتی؟

در یک کلمه شکر گزاری ...

علی شنبه 19 فروردین 1391 ساعت 01:30 ب.ظ

Relax, take it easy ...

جمشید چهارشنبه 23 فروردین 1391 ساعت 11:35 ب.ظ

سلام بر سید خدا...
سید پست هات دیگه داره ته می کشه!!!

سلام عزیزم ... فکر کنم عمل کردما !!!
تو حال منو داشتی اصلا نمیومدی نت

شیرین پنج‌شنبه 30 خرداد 1392 ساعت 10:30 ق.ظ

خوب بود دوستش داشتم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد