نگاهم خیس
هوا ابری
دلم بارانیست امشب
در اینجا عشق هم زانوی غم دارد
به یاد تو
که در اینجا
تمام زندگی هستی
دلم آغوش میخواهد ؟
کنون با کیست تنهایی ؟
که یار هر شب و روزم فریب عشق را خورده
منم تنهاترین تنها که با آغوش خود قهر است
عجب قهری که با یک جسم بی جان است
گذشتیم از من و جسمم
کنون با کیست تنهایی ؟
که من چشمی به دنبالش
توام دیدی به جای من ببوس پایش
که من بودم شریک روز و شبهایش
کنون با کیست تنهایی ؟
شاعر : خودم
عاشق این سبک شعراتم که هیج وقت نتونستم درست بخونم!!!
منم همینطور عزیزم
عاشق این سبک شعراتم که هیچ وقت نتونستم درست بخونم!!!
عالی بود خیلی خوشم اومد
مرسی سولماز خانم ، من خودم هم عاشق این شعرم