دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

آسان بیندیش راحت زندگی کن

میگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده میبیند. وی به راهب مراجعه میکند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد که مدتی به هیچ رنگی بجز رنگ سبز نگاه نکند.وی پس از بازگشت از نزد راهب به تمام مستخدمین خود دستور میدهد با خرید بشکه های رنگ سبز تمام خانه را با سبز رنگ آمیزی کند . همینطور تمام اسباب و اثاثیه خانه را با همین رنگ عوض میکند. پس از مدتی رنگ ماشین ، ست لباس اعضای خانواده و مستخدمین و هر آنچه به چشم می آید را به رنگ سبز و ترکیبات آن تغییر میدهد و البته چشم دردش هم تسکین می یابد. بعد از مدتی مرد میلیونر برای تشکر از راهب وی را به منزلش دعوت می نماید. راهب نیز که با لباس نارنجی رنگ به منزل او وارد میشود متوجه میشود که باید لباسش را عوض کرده و خرقه ای به رنگ سبز به تن کند. او نیز چنین کرده و وقتی به محضر بیمارش میرسد از او می پرسد آیا چشم دردش تسکین یافته ؟ مرد ثروتمند نیز تشکر کرده و میگوید :" بله . اما این گرانترین مداوایی بود که تاکنون داشته." مرد راهب با تعجب به بیمارش میگوید بالعکس این ارزانترین نسخه ای بوده که تاکنون تجویز کرده ام. برای مداوای چشم دردتان، تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز خریداری کنید و هیچ نیازی به این همه مخارج نبود.برای این کار نمیتوانی تمام دنیا را تغییر دهی ، بلکه با تغییر چشم اندازت میتوانی دنیا را به کام خود درآوری. تغییر دنیا کار احمقانه ای است اما تغییر چشم اندازمان ارزانترین و موثرترین روش میباشد.



آسان بیندیش راحت زندگی کن

گفت وگوی شعری بین سرکار خانم بهبهانی و آقای صهبا ...

یارب مرا یاری بده تا خوب آزارش کنم

هجرش دهم، زجرش دهم ،خوارش کنم ،زارش کنم

از بوسه های آتشین ، وز خنده های دل نشین

صد شعله در جانش زنم،صد فتنه در کارش کنم

در پیش چشمش ساغری گیرم ز دست دلبری

از رشک آزارش دهم ،از غصه بیمارش کنم

بذری به پایش افکنم ،گویم خداوندش منم

چون بنده در سودای زر،کالای بازارش کنم

ادامه مطلب ...

چه عجیب است این دل ...

سلام به همه دوستان عزیز ... یه شعر گفتم امیدوارم لذت ببرید ...


چه دلی دارم من

چه عجیب است این دل

روزها عاشق و دلدار و مریض

شب به یاد یه عزیز

چه عجیب است این دل

با خدا و تنهاست

پاکی و عشق تمام دل ماست

سادگی در دل ما نیست ولی

چه عجیب است این دل

به خودش حیله و نیرنگ زده

طرحی از عشق به خود رنگ زده

این دلم زنگ زده !

چه عجیب است این دل

شده تنها و در این تنهایی

نیست هیچ مونس و همدم یاری ...


به نظر شما کدوم دوره زیباتر شعر گفتند؟

حافظ:
 تـنــم از واسـطــه دوری دلـبــر بـگـداخــــــت.
 جـانــم از آتــش مـهــر رخ جـانـانـــه
فروغ فرخزاد:
ای شب از رویای تو رنگین شده.
 سینه از عطر توام سنگین شده
سهراب سپهری:
دوست را زیر باران باید برد.
 عشق را زیر باران باید جست
ترانه امروزی:
دوست دختر من نازه،
 قلبش پر احساسه،
 عاشقش شدم تازه
بچه ژیگولای امروزی:
 دوستت دارم کثافت! لعنت به اون قیافت

خدا از این به بعد رو به خیر کنه!!!

دریا دلی ...

سلام به همه دوستان گلم ... این چند خط رو از خودم گذاشتم ... امیدوارم لذت ببرید !

دریا دلی را دیدم دلش آبی بود و بزرگ اما آرام نبود مرا یاد طوفان های دریایی می انداخت که دریا را به صخره ها میکوبد و دریا را زخمی میکند !

شاید به خاطر دوری ماه باشد که اینچنین بهم ریخته است و جز و مد باعث شده تا اینقدر خودش را زخمی کند !

آنقدر به خودش آسیب زده که حتی بعضی وقت ها شک میکنم که به دریا نگاه میکنم ، شاید برکه ای است که اینقدر طاقت ندارد که دوری ماه را برای چند روز تحمل کند !

رنگش عوض شده دیگر بعضی وقت ها آسمانی میشود و بیشتر زمانش آدم را دلگیر میکند از خورشیدهای که غروب کرده و سیاهش و سرخش کرده !

ماهی هایش دیگر امید به زندگی ندارند و دنبال بیمه عمر میگردنند شاید خانواده هایشان به آرزوهایشان رسیدند !

کسانی که به دیدن دریا آمدن تا خوشحالش کنن از طوفانی بودنش وحشت میکنند میروند تا فردایی که دریا آرام شد برگردند کسی سعی نمیکند دریا را آرام کند ، همه فقط میخواهند تماشایش کنند یا ازش استفاده کنند و لذت ببرند !

دریا را که میبینید میگوید چقدر بزرگ و زیباست ، چقدر باشکوه است ، چقدر پاک است ولی چرا هیچکس نمیگوید چقدر تنهاست !