سلام به همه دوستان گل و رهگذران عزیز اینم یه شعر (ببخشید نمیدونم به چیزهای داغونی که من میگم چی میگن ) امیدوارم خوشتون بیاد ...
دلم تنها و تنها مانده این دل
میان کوه و صحرا مانده این دل
اگر یاد توام از من بگیرند
کجا من بنگرم دنبال این دل
به هر جا رفته این دل منزل اوست
دلم تنها شده چون عاشق اوست
دلم عاشق شدی بهر چه کاری؟؟؟
چه حالی دارد این درد جدایی؟؟؟
------------------------------------ البته ادامه داشت ولی چون خیلی جالب در نیومد نذاشتم !
سلام دوستان عزیزم ، رها جان این مطلب فوق العاده زیبا رو برام فرستاده امیدوارم که لذت ببرید :
من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم. ای بهار زندگی ام اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد برگرد باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده. بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم بدان که قلب من هم شکسته بدان که روحم از همه دردها خسته شده. این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد. بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام ...
سلام به همه ی دوستای گلم ...
رفتی و با یار خود عهدی ببستیدو
دل تب دار و غم دار مرا بازم شکستی تو
چه سرخوشم ز مستی چشمان پاک تو
چه باک از این مستی که هست روزگار تو
گویند به من عجب تو شعری گفتی !
این شعر عجب دارد یا گفتن من جانم !
دل من ، دل تو ، دل دیوانه من
شده عاشق تو ، دل بی خانه ی من
شدم مست نگاه هر شب و روز
دلم عاشق شده ، کو این دلم کو ؟
دلم ابری ست ، هوا بارانی ست
شاید امشب آسمان خون گریه کرد
عشق من آخر دلم دزدید و رفت
این همان دزدی ست که عاشق بود و رفت !
سلام به دوستان گلی که به وبلاگ من سر میزنن
این شعر رو تقدیم میکنم به مرتضی عزیز ... مرتضی جان تولدت مبارک ...
تو به من میگفتی ، نیستی عاشق من
من به تو میگفتم ، نیست این باور من
شاید امروز به من باز نخندی ، فردا
میکنم عاشق و شیدا تو را ، ای زیبا
شایدم تنها بماند این دل دیوانه ام
شایدم کردم تو را عاشق و شیدای خودم