نگاهم خسته و آشفته بودم
به ناگه چشم یک دختر ربودم
جلو رفتم که بفرستم درودم
ولی حالم گرفت یک شعر سرودم
بهش گفتم من استاد غرورم
منم که همچو سروی بی فرودم
ولی پیش تو من خیلی صبورم
منی که مرگ عشق هم شد دروغم
نگاهی کرد و فهمید چون درونم
بهم گفتش تو این فازا نبودم!
-------------------------
شاعر : سید علی سیدی کیانور