دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

به دنبال یار ...

با صدای سوت قطار بعضی‌ها گوش‌شان را می‌گیرند و بعضی قلب‌شان را... 

 

سلام خدمت دوستان گلم ، امروز میخوام براتون یه دوبیتی بزارم از خودم امیدوارم که لذت ببرید : 

البته یه شعر هم گفتم ولی خیلی خوب نیست امیدوارم که لذت ببرید...تو پست بعدی شعرم رو میزارم  

  

این قدر مرد شدم که در تمام سختیا 

 گفتم اینها هیچ نیست جز تلخیا  

من که از بخت بدم بودم تمام زندگی 

در ره و کوه و دیار ، یار خویش ! 

نظرات 3 + ارسال نظر
بارون جمعه 26 فروردین 1390 ساعت 03:39 ق.ظ

من که از بخت بدم بودم تمام زندگی

در ره و کوه و دیار ، یار خویش !
ها ای یعنی چی؟نفهمیدم

بیخیالش بارون جان معنی نداره زیاد سخت نگیر
فقط خودم میتونم بخونم و درکش کنم

محیا جمعه 26 فروردین 1390 ساعت 01:52 ب.ظ

سلام...
شعراتون به این خوبی بعد میگین شعر گقتنم خوب نیست
والا من که همینم نمیتونم بگم
از نظر من که عالیه
بازم میسی

مرسی محیا ، لطف داری
چرا تلاشت رو بکن حتما میتونی

بارون شنبه 27 فروردین 1390 ساعت 06:41 ب.ظ

لااقل همونی که فهمیدیو بگویه ذره اعتمادبه نفس داشته باشی میشی شاعر در هر صورت من فک می کنم بد نیست همین که جرات نوشتن داری عالیه

باشه ره که معلومه ... کوه میخواستم استعاره ای باشه از افکار بزرگ و هدف هام ... دیار هم منظور نزدیک بودن به هم بوده بارون جان
مرسی که بهم لطف داری
اتفاقا اعتماد به نفس بالایی دارم ولی خوب شاعر خوبی نیستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد