سلام به دوستان گل و عزیزم ، ببخشید تازگی ها طبع شعر داغونم گل کرده بازم دو تا دوبیتی براتون گذاشتم
دلداده ام به باران
شاید نگاهم خیس شد
تا زندگی و عشق هست
جانم ز لب لبریز شد ...
میروید این دل هر از گاهی به دور
من ندارم طاقت و صبر و غرور
کو دلم تا بشوند این راز را
او ندارد ارزش این کار را
مرسی بابته نظرات دلگرم کننده و مهربانی هاتون ...
سلام
قشنگ بود منم یه زمانی شعر میگفتم
به وبلاگ منم سر بزنین خوشحال میشم
سلام ... مرسی ... امیدوارم دوباره شروع کنی ...
حتما صفورا جان ... ممنون بابته نظرت
سلام
من که میگم عااااااااالی شعر میگین
خیلی قشنگه و پر احساس
.....
ز درد های کوچک است که آدم می نالد
وقتی ضربه سهمگین باشد ، لال می شوی ...
راستی
میسی.....!!!
مرسی بازم مثل همیشه محیا جان لطف داری نسب به من و شعرهای منم اینقدرم قشنگ نیست !
سلام
دوبیتی دوم خیلی قشنگ بود.
مثل همیشه عالی بود .
سلام هستی جان
ممنون بابته نظرت خوشحالم که خوشت اومد
سلام
شما ایمیلتون رو چک نمی کنید؟
در دور دست انگار یک نفر منتظر است.
سلام ... ببخشید الان چند روزه که چک نکردم
حتما جواب بهتون میدم
خوبه بهترم میشهحالا همه باهم یه کف مرتب
هر دوتاش قشنگهترکیبه این مصرع خیلی زیباست
من ندارم طاقت و صبر و غرور این قسمتم قشنگه
دلداده ام به باران
شاید نگاهم خیس شد
مرسی ... لطف داری بارون عزیز
تو که به این خوبی شعرها رو تحلیلش میکنی حتما شعرهای فوق العاده هم میگی ، اما من و دوستانم اینجا رو محروم نکن حتما یکی از شعرهاتو برام بفرست ... ممنون بابته نظرت