سلام به دوستان گلم ... یکم ارائه و پروژه هام راحت شد فکرم و دل و وقتم آزاد شد و دوباره دو تا دوبیتی داغون گفتم ... شما چه خبر ؟
دیشب اندر خواب تو را دیدم
به خواب ناز در آغوش من بودی
چنان آسوده و زیبا و ساده پیش من بودی
که گویی روزها و روزها تو پیش من بودی
نمیدانی چرا هر روز من غمگین وخندانم
نمیدانی شدم دیوانه از عشق تو مینالم
تو را از عشق میجویم ، تو رااز خلق میخواهم
نمیدانی چه دردی دارم اندر قلب و در جانم
امیدوارم که لذت ببرید و نظر فراموش نشه ... بازم ممنون که به من سر میزنید
تو را از عشق میجویم ، تو رااز خلق میخواهم
نمیدونم چرا وقتی اینو خوندم یاد شعر نیما کردم
تو را من چشم در راهم
چه جالب بارون جان ... مرسی بابته نظر قشنگت
ولی فکر نمیکنم من در حد شاعری مثل نیما باشم
راستی من شعر تو را من چشم در راهم رو اصلا نخوندم تا حالا !!!
سلام..
خوب توژ عاااااااالی ..
از بقیه متفاوت تر بود!!!مخصوصا دوبیت اولی
میییییییییسی
سلام محیا جان ...
مرسی ، درسته این یکی برای خودم هم متفاوت بود
لطف داری اینقدر نظرات باحالی میدی