دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

کوتاهترین داستان عاشقانه ...

روزی پسری به دختری گفت با من ازدواج میکنید ؟

و آن دختر در جواب گفت نه......


...

و آن پسر سالها به خوبی و خوشی زندگی کرد...!!!

نظرات 6 + ارسال نظر
هستی پنج‌شنبه 6 مرداد 1390 ساعت 12:26 ب.ظ

سلام
با اینکه مطالبتون همش بر ضد دخترا ست ولی خیلی باحالنینم خیلی جالب بود

سلام هستی جان ...
مرسی بابته نظرت ولی جدا از این حرف ها من شوخی میکنم ، خانم ها به دل نگیرید
بازم ممنون که به وبلاگ سر میزنی

مصطفی شنبه 8 مرداد 1390 ساعت 11:34 ب.ظ

آفرین به این پسر عاقل

مرسی مصطفی جان بابته نظرت

محیا یکشنبه 9 مرداد 1390 ساعت 08:04 ب.ظ http://onlyiandu.blogsky.com

سلام
چه باحال بود
ولی بر عکسشش بیشتر اتفاق میفته
میسی

سلام ... لطف داری ...
نمیدونم کلا زیاد اتفاق میافته ... ادامه اش مهمه که چی میشه ...
ولی در کل همش یه شوخیه با داستان های کوتاه ...
ممنون بابته نظرت ...

فائزه یکشنبه 9 مرداد 1390 ساعت 11:12 ب.ظ

سلام می بینم خوشگل شده وبلاگت تبریک
این حرفا چسه دیگه داشتیمممممممممممممم سید

سلام ... مرسی فائزه جان ...
گفتم که شوخیه ناراحت نشید ... همش طنزه !!!

حس سبز دوشنبه 10 مرداد 1390 ساعت 02:17 ق.ظ http://www.hesesabz.blogsky.com/

سلام دوست حوبم.وبلاگ زیبایی داری.مایل به تبادل لینک هستی؟اگه تمایل داری منو بی خبر نذار.
"دوستدارت حس سبز"

سلام دوست عزیز ... ممنون لطف داری ...
من زیاد تو کار تبادل لینک و اینا نیستم و تقریبا وبلاگم خصوصیه ولی اگه نظرم عوض شد ... حتما بهت خبر میدم ...

مهسا دوشنبه 10 مرداد 1390 ساعت 02:19 ق.ظ http://deleasemooni.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد