دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

دریا دلی ...

سلام به همه دوستان گلم ... این چند خط رو از خودم گذاشتم ... امیدوارم لذت ببرید !

دریا دلی را دیدم دلش آبی بود و بزرگ اما آرام نبود مرا یاد طوفان های دریایی می انداخت که دریا را به صخره ها میکوبد و دریا را زخمی میکند !

شاید به خاطر دوری ماه باشد که اینچنین بهم ریخته است و جز و مد باعث شده تا اینقدر خودش را زخمی کند !

آنقدر به خودش آسیب زده که حتی بعضی وقت ها شک میکنم که به دریا نگاه میکنم ، شاید برکه ای است که اینقدر طاقت ندارد که دوری ماه را برای چند روز تحمل کند !

رنگش عوض شده دیگر بعضی وقت ها آسمانی میشود و بیشتر زمانش آدم را دلگیر میکند از خورشیدهای که غروب کرده و سیاهش و سرخش کرده !

ماهی هایش دیگر امید به زندگی ندارند و دنبال بیمه عمر میگردنند شاید خانواده هایشان به آرزوهایشان رسیدند !

کسانی که به دیدن دریا آمدن تا خوشحالش کنن از طوفانی بودنش وحشت میکنند میروند تا فردایی که دریا آرام شد برگردند کسی سعی نمیکند دریا را آرام کند ، همه فقط میخواهند تماشایش کنند یا ازش استفاده کنند و لذت ببرند !

دریا را که میبینید میگوید چقدر بزرگ و زیباست ، چقدر باشکوه است ، چقدر پاک است ولی چرا هیچکس نمیگوید چقدر تنهاست !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد