دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

بهار آمد ...

بهار آمد ...

دلم غمگین و خسته ...

میان این دلم زخمی نِشسته ...

مرا یادی بکن ، ای بی وفا یار ...

که عاشق در فراقت دل شکسته ...

تو رفتی و دلی هم رفت آنروز ...

ولی بر عاشقی گردی نَشسته ...

تو شهرزاد منی که دلبریدی ...

ولیکن این دلم راهت رو بسته ...

چو یادت میکشد روزی مرا یار ...

در آن روز من جنازم روی دسته ...

-----------------------------------

امیدوارم لذت برده باشید ...

نظرات 3 + ارسال نظر
جمشید یکشنبه 6 فروردین 1391 ساعت 06:54 ب.ظ

سلام سید، عیدت مبارک باشه برادر...
به به، عجب شعری!
بابا این جور شعرارو بیخیال، فعلا نمی طلبه!
باید صبر کنی ماه محرمی، صفری، رمضونی و ... که بطلبه سید جون خودم!!!
.
.
.
ولی در کل خوب بود. متاسفانه من خیلی شاعری بلد نیستم، و الا میدونی که، خیلی دوست داشتم نقدش کنم!

سلام جمشید جان ... عید توام مبارک ...
مرسی عزیزم ...
باشه یادم میمونه
... خوب یاد بگیر جمشید جان ... خوشحال میشم ایرادامو بهم بگی

علی چهارشنبه 9 فروردین 1391 ساعت 03:18 ب.ظ

این از خودت بود؟

دمت گرم


بله عزیزم ... مرسی

علی چهارشنبه 16 فروردین 1391 ساعت 02:54 ب.ظ

بهار اومد ...
اما او نیامد ... :((


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد