امیدوارم از این شعر لذت ببرید ...
عشق مردابی تو جانم گرفت ...
نیستم من عاشقت پایم گرفت ...
هر چه کردم تا به مویت برسم ...
بیشتر غرق شدم ...
تا که دمی آسودم ...
دیدم این دور و برم نیست کسی ...
هر چه گشتم جز عشق نیست خسی ...
دلم آرام گرفت گفت به خود ...
که تویی عاشق و شیدا ولی نیست کسی !!!
نفس می کشم نبودنت را
نیستی
هوای بوی تنت را کرده ام
می دانی
پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است
تو نیستی
آسمان بی معنیست
حتی آسمان پر ستاره
و باران
مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد
تو نیستی
و من چتر می خواهم ...
هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم
لباس سیاه پوشیده...
خودم را به هزار راه میزنم
به هزار کوچه
به هزار در
نکند یاد آغوشت بیفتم ...
حسادت نکن! … این که بعد از تو بغل گرفته ام …
زانوی غـَم اســت
اثری گمنام
و حدس می زنم شبی مرا جواب میکنی
و قصر کوچک دل مرا خراب میکنی
سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی
من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم
و تو به نامدیگری مرا خطاب می کنی
چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب میکنی
به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام
تو کمتر از غریبه ای مرا حساب میکنی
و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت
که بعد من دوباره دوست انتخاب می کنی
شاعر : گمنام !!!
شفیعی کدکنی سرودن شعر را از جوانی به
شیوهٔ کلاسیک آغاز کرد. پس از چندی به سوی سبک نو مشهور به نیما یوشیج روی آورد.
با نوشتن در کوچه باغهای نیشابور نامآور شد. آثار شفیعی را میتوان به سه گروه
انتقادی و مجموعه اشعار خود وی تقسیم کرد. آثار انتقادی این نویسنده، شامل تصحیح
آثار کلاسیک فارسی و نگارش مقالاتی در حوزه نظریه ادبی میشود، که بخشی از آنها
در زیر آورده شدهاند. در میان آثار نظری شفیعی کدکنی کتاب موسیقی شعر جایگاهی
ویژه دارد و در میان مجموعه اشعار در کوچه باغهای نشابور آوازه بیشتری دارد.