دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

دست نویس های شاعرانه ...

شعر خودم و دیگران ، سرگرمی و داستان های جالب ...

ماه های سال به زبان هخامنشی ...

تازه فهمیدم چرا بعضی وقت ها خیلی ناراحت هستم ، هیچکس نمیفهمه !!!

ماه های سال به زبان هخامنشی
فروردین = چمن ارا
اردیبهشت = گل اور
خرداد = جان پرور
تیر = گرماخیز
مرداد = اتش بیشه
شهریور = جهان بخش
مهر = دژخوی
ابان = باران ریز
اذر = اندوه خیز
دی = سرماده
بهمن = برف ازر
اسفند = مشکین فا

آموزش دیکته ...

ما واسه صداهای کاملا مشابه، حروف مختلف داریم
واسه این صدا
۲ تا حرف داریم: ت، ط
واسه این
۲ تا: هـ، ح
واسه این
۲ تا: ق، غ
واسه این
۲ تا: ء، ع
واسه این
۳ تا: ث، س، ص
و واسه این
۴ تا: ز، ذ، ض، ظ


ادامه مطلب ...

قرار ملاقات ...

پیرمرد به زنش گفت

بیا یادی از گذشته های دور کنیم

من میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بگیم
..................

پیرزن قبول کرد

فردا پیرمرد به کافه رفت دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیومد

وقتی برگشت خونه دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه

ازش پرسید چرا گریه میکنی؟

...پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:

بابام نذاشت بیام !!!

معنی دوست چیست ؟؟؟

دوست، تقدیر گریزناپذیر ما نیست. برادر خواهر پسر خاله و دختر عمو نیست که آش کشک خاله باشد. دوستی انتخاب است. انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند تعریف می شود. با دوستانمان میتوانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آنکه می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم وسکوت کنیم. با دوستانمان میتوانیم درد دل کنیم و مهم تر آنکه می شود درد دل هم نکرد و بدانیم که می داند. از دوستانمان می توانیم پول قرض بگیریم و اگر مدتی بعد او پول خواست و نداشتیم با خیال راحت بگوییم نداریم و اگر مدتی بعد تر دوباره پول احتیاج داشتیم و او داشت دوباره قرض بگیریم. با دوستانمان میتوانیم بگوییم: امشب بیا خونه ما دلم گرفته و اگر شبی دیگر زنگ زد و خواست به خانه مان بیاید و حوصله نداشتیم بگوییم: امشب نیا حوصله ندارم. با دوستانمان می توانیم بخندیم می توانیم گریه کنیم می توانیم رستوران برویم و غذا بخوریم می توانیم بی غذا بمانیم و گرسنگی بکشیم می توانیم شادی کنیم می توانیم غمگین شویم میتوانیم دعوا کنیم. می توانیم در عروسی خواهر و برادرش لباس های خوبمان را بپوشیم و فکر کنیم عروسی خواهر و برادر خودمان است. و اگر عزیزی از عزیزان دوستانمان مرد لباس سیاه بپوشیم و خودمان را صاحب عزا بدانیم. با دوستانمان میتوانیم قدم بزنیم می توانیم نصف شب زنگ بزنیم و بگوییم: پاشو بیا اینجا و اگر دوستمان پرسید چی شده؟ بگوییم: حرف نزن فقط بیا. و وقتی دوستمان بی هیچ حرفی آمد خیالمان راحت باشد که در این دنیا تنها نیستیم با دوستانمان می توانیم حرف نزنیم کاری نکنیم جایی نرویم و فقط از اینکه هستند خوشحال و خوشبخت باشیم...

سروش صحت

ادامه مطلب ...

جمله های درباره ی من و خدا ...

خدا و من در خلوت نشسته بودیم و حرف میزدیم از تنهایی که تو آمدی تا خدا ثابت کند چقدر درکم میکند ...


داشتم در خیال با تو قدم میزدم ، حتی خیالم هم هر از گاهی سجده شکر میکرد !!!


روابط بین من و خدا اینقدر نزدیک بود که دیگر به خدا میگفتم من ...


داشتم با تمام وجودم برای خدا درد دل میکردم غافل از اینکه خدا میدانست دردم چیست ...


اگر خدا بخواهد حتی این دل شکسته من هم لایق میشود !!!


خدا را بر روی چشمان لمس کردیم با دستی پاک از اشکهایم ...