روزه و گرما رمقی برایش نگذاشته بود و قدم هایش را به آرامی به سوی خانه برمی داشت...
از اینکه نگاه های رهگذران به سویش جلب شده بود تعجب می کرد !
یکی دوبار هم برگشت و متوجه شد عابران چشم چران حتی از پشت سر هم چشم از او برنمی دارند...!
سرو وضع ظاهرش را مرتب کرد، حتی با شانه کوچک جیبی موهایش را شانه کرد اما نگاه مزاحم عابران دست بردار نبود...!
ادامه مطلب ...
جمله ای کوچک از خودم امیدوارم لذت ببرید :
به خودم می بالم که چنین خدایی دارم حتی اگر عذابم دهد قدرت تحملش را هم به من می دهد !
سحرگاهان به قصد روزه داری
شدم بیدار از خواب و خماری
برایم سفره ای الوان گشودند
به آن هر لحظه چیزی را فزودند
برنج و مرغ و سوپ وآش رشته
سُس و استیک با نان برشته
خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم
کمی از این کمی از آن چشیدم
پس از آن ماست را کردم سرازیر
ادامه مطلب ...