یارب مرا یاری بده تا خوب آزارش کنم
ادامه مطلب ...
سلام به همه دوستان عزیز ... یه شعر گفتم امیدوارم لذت ببرید ...
چه دلی دارم من
چه عجیب است این دل
روزها عاشق و دلدار و مریض
شب به یاد یه عزیز
چه عجیب است این دل
با خدا و تنهاست
پاکی و عشق تمام دل ماست
سادگی در دل ما نیست ولی
چه عجیب است این دل
به خودش حیله و نیرنگ زده
طرحی از عشق به خود رنگ زده
این دلم زنگ زده !
چه عجیب است این دل
شده تنها و در این تنهایی
نیست هیچ مونس و همدم یاری ...
سلام به همه دوستان گلم ... این چند خط رو از خودم گذاشتم ... امیدوارم لذت ببرید !
دریا دلی را دیدم دلش آبی بود و بزرگ اما آرام نبود مرا یاد طوفان های دریایی می انداخت که دریا را به صخره ها میکوبد و دریا را زخمی میکند !
شاید به خاطر دوری ماه باشد که اینچنین بهم ریخته است و جز و مد باعث شده تا اینقدر خودش را زخمی کند !
آنقدر به خودش آسیب زده که حتی بعضی وقت ها شک میکنم که به دریا نگاه میکنم ، شاید برکه ای است که اینقدر طاقت ندارد که دوری ماه را برای چند روز تحمل کند !
رنگش عوض شده دیگر بعضی وقت ها آسمانی میشود و بیشتر زمانش آدم را دلگیر میکند از خورشیدهای که غروب کرده و سیاهش و سرخش کرده !
ماهی هایش دیگر امید به زندگی ندارند و دنبال بیمه عمر میگردنند شاید خانواده هایشان به آرزوهایشان رسیدند !
کسانی که به دیدن دریا آمدن تا خوشحالش کنن از طوفانی بودنش وحشت میکنند میروند تا فردایی که دریا آرام شد برگردند کسی سعی نمیکند دریا را آرام کند ، همه فقط میخواهند تماشایش کنند یا ازش استفاده کنند و لذت ببرند !
دریا را که میبینید میگوید چقدر بزرگ و زیباست ، چقدر باشکوه است ، چقدر پاک است ولی چرا هیچکس نمیگوید چقدر تنهاست !