-
فرهاد کجایی ؟؟؟
شنبه 16 شهریور 1392 16:40
فرهاد کجایی که از عشق بگویم هر لحظه به یادش ، من هر روز سرودم یک عمر فدایش شود این یار حقیرش منت بنماید دو تا دستمامو بگیرد هرگز نشوم محو تماشای غریبان جامی بدهند از می و از ساغر بوستان این نام شود یاد عزیزان به نکویی نامی که شده عشق به اندازه کوهی ---------- علی کیانور
-
شکست ....
شنبه 16 شهریور 1392 11:26
عاقبت از دوریت خواهم شکست از غم دلتنگیت ، قلبم شکست من که هر روز خدا یاد توام گاهی هم یادی کن از عشقی که هست ... ------------ علی کیانور
-
راز عاشق ...
چهارشنبه 13 شهریور 1392 11:10
فاصله ی دست ما هر شب چه غوغا می کند یار عزیز ما فقط ما را تماشا میکند هر شب هوا مستانه است عشقی که صاحب خانه است زیر و زبر را دیده ام عقلم تمنا می کند زاده شده در آذرم من عاشقو و او همدمم ... ----------- علی کیانور
-
معجزه چشم او ...
یکشنبه 10 شهریور 1392 21:12
دیوانه ام کاری کنید در عشق زندانم کنید باشد شفا چشمان او او را پرستارم کنید ... -------- علی کیانور
-
خنده ی زیبا ...
سهشنبه 29 مرداد 1392 08:43
وقتی که میخندی چشماتو میبندی دنیام عوض میشه زیر و زبر میشه حتما بهشت اینجاست چون خنده ات زیباست دستای گرم تو همراه این دستاس عشق و عزیز من مانند یک رویاست فهمیده و عاقل او هست عزیز دل ---------------- علی کیانور
-
یادت نرود ...
دوشنبه 28 مرداد 1392 09:24
من هم نفس هوایت هستم یادت نرود که یادت هستم من در صف این دلهای خستم یادت نرود دل به تو بستم ----------------- علی کیانور
-
معجزه یار ...
یکشنبه 27 مرداد 1392 17:19
این دل پیرم جوانی می کند ... باز دارد با تو بازی می کند ... مامن روح و روانی می کند ... تو نفس هایت خدایی می کند ... ..... ---------------------- علی کیانور
-
جملات قصار من به همراه دوبیتی خاک پاک تو ...
پنجشنبه 24 مرداد 1392 19:34
اگر گمان کردی که تنهایی ، یعنی نمیدانی که اینجا بدون تو چه غوغایست ... ----------------------- فقط گاهی نگاهم کن ، نیم نگاهت به من عمر جادوانه می دهد ... ----------------------- سادگی ظاهرت و زیبایی باطنت دلم را به پیچیدگی ها می برد ... ----------------------- دیوانه آن طرز نگاه تو شدم من مست چشای پاک تو شدم گویند همه...
-
زندگی دوگانه ...
پنجشنبه 24 مرداد 1392 10:59
من هم نفس طناب دارم علی دل ها همه مست عشق پاکند ولی من در قفس تنور جانم علی لب ها همه بوسه داره یارند ولی من در به در دل یه عاشق علی شب ها همه در کنار خوابند ولی این عشق و تنفری کذاییست علی من روح توام هوا خداییست ولی -------------------- علی کیانور
-
بی سر پناه ...
چهارشنبه 23 مرداد 1392 23:28
ای عزیزم ای همه جان و تنم میروم شب ها به سمت دفترم بازوانت خانه ی گرم من است لیک من بی سرپناه و خانه ام --------- علی کیانور
-
در چشم من ...
جمعه 18 مرداد 1392 00:36
به چشم من تو یک بانوی دیبا فریبنده ، قشنگ و پاک و زیبا به چشم من تو از عالم جدایی غریبی از همه نامردمی ها به چشم من تویی ، تو یاور من عزیز من تویی ، تو باور من به چشم من همه رفتن از اینجا ولی من هستم و یاد تو تنها ------------- علی کیانور
-
نفرینی از بهشت ...
سهشنبه 8 مرداد 1392 20:30
من در خیال تو تو در خیال او من در تفکر مهر و وفای او اینک که میروی باشد که شرط ما روحت اسیر من جسمت اسیر او تو میروی ولی دل در نگاه تو دارد نماد عشق چون قلب من شده نفرینی از بهشت ... ------------- علی کیانور
-
حس خدایی ...
چهارشنبه 2 مرداد 1392 21:15
همرنگ شبهای تو بود غوغای تنهایی من کاهی به وزن کوه بود دردای تنهایی من آن شب که سودای تو بود دل در فراغت می سرود عشق عزیزم یار من امشب هوا یاد تو بود من بد شدم با این زمین یادت هوایی کرده ام در زندگی در این هوس من هم خدایی کرده ام ----------------------- علی کیانور
-
بندگی ...
سهشنبه 25 تیر 1392 02:10
هر شب ترانه خوانم و پرسه میزنم امشب به یاد نفسم سجده میزنم بر آفتاب رویت و صفای دلت فردا منم هوای بنده میزنم ! --------- علی کیانور
-
لیلای غریب ...
دوشنبه 24 تیر 1392 02:15
وقتی که دیگر نیستی فرقی ندارد کیستی ! وقتی بری با دیگری دیگر تو لیلا نیستی ! ------------ علی کیانور
-
دوتا دوبیتی به عشق بازدیدکنندگان وبلاگ گفتم ( درد جدایی - دل شاد )
جمعه 21 تیر 1392 00:40
دعایت میکنم هر روز و یادت نیست صدایت میکنم هر شب هوایت نیست چون نامی داری از تنهایی شبهای رویایی تو همچون روز میدانی که دردم نیست تنهایی --------------------------------------------- خداوندا اگر چون خاک است این دل اگر از زندگی بیزار است این دل شفای ده عزیزان و مریضان که از درمان درد ها شاد است این دل ----------- علی...
-
قتل عشق ...
چهارشنبه 19 تیر 1392 18:52
عشق را من کشته ام ، خاکش کنید در مسیر و راه ، باز یادش کنید شیون تنهایی شب های من کو ؟ کجایی ؟ تا که تنهایش کنی! میرود سوی قبرستان دل تا که بازم درد ، درمانش کنی ! من تمام زندگی را برده ام چونکه از عشق تو من هم مرده ام! ------------------- علی کیانور
-
درد من ...
چهارشنبه 19 تیر 1392 01:44
درد من تنهایی هر شب که نیست سینه ای دارم درونش دیدنیست هیچ راهی نیست من آقا شوم من که هر روز خدا کور و کرم میروم ای زندگی از دست یار چون شدم عاشق به رسم روزگار لیک بازم او خدایی میکند در رفاقت بازی اما او بازی میکند ! ------ علی کیانور
-
ترنم خیال ...
دوشنبه 28 اسفند 1391 23:10
ترنم خیالت میکشدم به دامت آهای عزیز جونم دلتنگ تو میمونم دلم میخواد بمیرم دست تو رو بگیرم همین که هستی یادم ارزش شو میدونم برای چی نوشتم شعر به این قشنگی حتما خیالت اینجاست دستاشو من میبینم ----------- علی کیانور
-
حباب شیشه ای ...
پنجشنبه 24 اسفند 1391 21:01
هر شب حباب شیشه ای روشن ز شب ها می شود هر شب دلش را خوش کند فردا که پیدا می شود هر شب صدایش می کند گویی تمنا می کتد هر شب حباب شیشه ای در اشک خود جا می شود تنگ دلش از روزگار روزی هوا وا می شود ... علی کیانور
-
تحقیر ...
شنبه 19 اسفند 1391 23:40
قسمت انگار مرا بازیچه تقدیر کرد ... این دل تنگ مرا تحقیر کرد ... عاشقانه دوست میدارم تو را ... در پس این پرده ها ... در تمام لحظه های زندگی ... تو نگاهم کن نگاهت دیدنیست ... این دل عاشق تمامش چیدنیست ... ---------- علی کیانور
-
زهر ناب ...
یکشنبه 29 بهمن 1391 23:42
از دست تو چه ها میکشد این دل خراب این منم که میشود عاشق ز زهر ناب من را چه به شاهزاده ی چون تو رویم شود سیاه که عشقم شده سراب ------------- علی کیانور تقدیم به کسی که از هر کسی از من دورتر است ولی خاطراتش تنهایم نمیگذارد
-
شغل آینده فرزند ...
شنبه 25 شهریور 1391 16:07
کشیشى یک پسر نوجوان داشت و کمکم وقتش رسیده بود که فکرى در مورد شغل آیندهاش بکند. پسر هم مثل تقریباً بقیه همسن و سالانش واقعاً نمیدانست که چه چیزى از زندگى میخواهد و ظاهراً خیلى هم این موضوع برایش اهمیت نداشت. یکروز که پسر به مدرسه رفته بود پدرش تصمیم گرفت آزمایشى براى او ترتیب دهد. به اتاق پسرش رفت و سه چیز را...
-
پرنده آبی ...
شنبه 18 شهریور 1391 11:47
روزی پرنده ای آبی رنگ ناگهان از پنجره وارد اتاق شما میشود و در آنجا به دام می افتد. چیزی در این پرنده شما را به خود جذب میکند و تصمیم میگیرید آن را نگه دارید. اما روز بعد در عین شگفتی متوجه میشید رنگ پرنده از آبی به زرد تغییر کرده است. این پرنده استثنایی دوباره تغییر رنگ می دهد و در صبح روز سوم به رنگ قرمز روشن در می...
-
مادرشوهر ...
شنبه 21 مرداد 1391 00:56
جوانی عاشق دختری شد ومیخواست با او ازدواج کند روزی دختر را به همراه دو دوست دخترش به منزل دعوت کرد و به مادر گفت میخواهم حدس بزنی که عشق من کدامیک است بعد از رفتن آنها از مادر پرسید: توانستی دختر مورد علاقه مرا از این سه تا تشخیص بدهی مادر گفت: بله ومشخصات دختر را بیان کرد پسر با تعجب پرسید: مادرم از کجا فهمیدی که این...
-
گردنبند بدلى ...
شنبه 21 مرداد 1391 00:31
جینى دختر کوچولوى پنج ساله زیبا و باهوشى بود ... یک روز که همراه مادرش براى خرید به مغازه رفته بود، چشمش به یک گردنبند مروارید بدلى افتاد که قیمتش ٥/٢ دلار بود، چقدر دلش اون گردنبند رو میخواست. پس پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که اون گردنبند رو براش بخره. مادرش گفت: خب! این گردنبند قشنگیه، اما قیمتش زیاده،...
-
عاقبت اعتماد به جنس مونث !!!
شنبه 21 مرداد 1391 00:19
یه روز یه زن و مرد ماشینشون تصادف ناجوری میکنه و هر دو ماشین به شدت داغون میشه، ولی هر دو نفر سالم میمونن. وقتی که از ماشینشون پیاده میشن و صحنه تصادف رو میبینن، مرد میگه: - ببین چیکار کردی خانم! ماشینم داغون شده! - آه چه جالب، شما یه مرد هستید! مرد با تعجب میگه: - بله، چطور مگه؟ - چقدر عجیب! همه چیز داغون شده ولی ما...
-
کل کل شاعرها ...
جمعه 20 مرداد 1391 23:44
شاعر زن میگه : به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید ! برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید ! مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید ! به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن...
-
سم ...
جمعه 20 مرداد 1391 22:40
دخترى ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولى هرگز نمیتوانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جر و بحث میکردند. عاقبت یک روز دختر نزد داروسازى که دوست صمیمى پدرش بود رفت و از اوتقاضا کرد تا سمى به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گفت: اگر سم خطرناکى به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند...
-
اصالت ذاتی بهتر است یا تربیت خانوادگی؟؟؟
پنجشنبه 19 مرداد 1391 15:55
در تاریخ آمده است ، به رسم قدیم روزی شاه عباس کبیر در اصفهان به خدمت عالم زمانه "شیخ بهائی" رسید پس از سلام و احوالپرسی از شیخ پرسید : در برخورد با افراد اجتماع " اصالت ذاتیِ آنها بهتر است یا تربیت خانوادگی شان" ؟ شیخ گفت : هر چه نظر حضرت اشرف باشد همان است ولی به نظر من "اصالت" ارجح است...